شهوی

لغت نامه دهخدا

شهوی. [ ش َ وا ] ( ع ص ) مؤنث شَهْوان. ( منتهی الارب ). زن خواهان و آرزومند جماع. ج ، شَهاوی ̍. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شهوان شود.
شهوی. [ ش َ وی ی / وی ] ( از ع ، ص نسبی ) منسوب به شهوت. ( غیاث ) ( آنندراج ). در یادداشتهائی از مؤلف ضبط کلمه شَهَوی به معنی منسوب به شهوت و شهوة آمده است و این ظاهراً از تداول فارسی زبانان است. || بسیارشهوت. شدیدالشهوة. شهوانی. بسیار خواهان آرامش. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(شَ هَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) منسوب به شهوت .

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به شهوت . یا قوه شهوی ( شهویه ) . ۱ - آنست که قوه باعثه را به جانب امر مطبوع و لذیذی بر انگیزد . ۲ - میل به جماع .
مونث شهوان زن خواهان و آرزومند جماع

ویکی واژه

منسوب به شهوت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم