سیج

لغت نامه دهخدا

سیج. [ س َ ] ( اِ ) مویز است که انگور خشک شده باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). مویز. ( فرهنگ رشیدی ).
سیج. ( اِ ) رنج. محنت. مشقت. ( برهان ) ( آنندراج ).
سیج. ( اِخ ) دهی است جزء دهستان مرکز بخش آستارا شهرستان اردبیل. دارای 211 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه. محصول آن غلات ، تهیه زغال. شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
سیج. ( اِخ ) دهی است از دهستان چولائی بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 542 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجاغلات و بنشن است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

فرهنگ معین

(اِ. ) رنج ، محنت .
(سَ یا س ) (اِ. ) مویز، انگور خشک شده .

فرهنگ عمید

= مویز
رنج، محنت، مشقت.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ساز و سامان نظم و ترتیب : میداد چو نظم نامه را سیچ باقی نگذاشت به هر ما هیچ . ( امیر خسرو ) .
دهی است از دهستان چولائی بخش حومه شهرستان مشهد

ویکی واژه

مویز، انگور خشک شده.
رنج، محنت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم