سکار
سکار. [ س ِ / س َ / س ُ ] ( اِ ) هرن آن را از ریشه «سکارنه [ » «گارمو» اوستایی ] به معنی زغال سوخته دانسته. ولی هوبشمان این وجه اشتقاق رامشکوک میداند. افغانی «اسکور» ( زغال ). رجوع به سکارو شود. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). زغال و انگشت باشد. ( برهان ). || انگشت افروخته. ( برهان ) ( آنندراج ) :
بدار دنیا چون برفروخت آتش ظلم
سکار آن بجهنم همی خورد چو ظلیم.سوزنی.|| نوعی ازطعام. ( برهان ) ( آنندراج ).
سکار. [ س َک ْ کا ] ( ع ص ) نبیذفروش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). نباذ. ( اقرب الموارد ).
(سِ یا سَ یا سُ ) (اِ. ) ۱ - زغال . ۲ - زغال افروخته .
۱. زغال افروخته.
۲. آتش.
۳. نان روغنی.
( اسم ) ۱ - زغال . ۲ - زگال افروخته انگشت افروخته .
نبیذ فروش نباذ
زغال.
زغال افروخته.