لغت نامه دهخدا
کنون هرچه گویَمْش ْ جزآن کند
نه سوگند داند نه پیمان کند.فردوسی.بر این نیز بهرام سوگند خواست
زبان بود بر جان او بند خواست.فردوسی.نیکو اندیشیده است ولکن با احمد احکامها باید بسوگند. ( تاریخ بیهقی ).
جز راست مگوی گاه و بیگاه
تا حاجت نایدت بسوگند.ناصرخسرو.چرا بر عهد و سوگند رسول خویش نشتابی
بسوی عهد فرزندش گر اهل عهد و سوگندی.ناصرخسرو.در داد بر دادخواهان مبند
ز سوگند مگذر نگهدار پند.اسدی.و برزویه را مثال داد مؤکد بسوگند که... ( کلیله و دمنه ).
به سوگند گفتی که خونت بریزم
ز سوگند بگذر بقول استواری.عمادی شهریاری.رجوع به سوگند نامه شود.