لغت نامه دهخدا
سپه کار بیکار برخاستند
گورگه زده سورن انداختند.شرف الدین علی یزدی ( از آنندراج ).ز هر دو طرف سورن انداختند
هزبرانه بر یکدگر تاختند.ملا عبداﷲ هاتفی ( از آنندراج ).و خروش سورن و نای زرین بنیان حصارسپهر دوار را متزلزل گردانید. ( حبیب السیر ج 3 ص 252 ). و غریو کرنای و سورن ارکان عالم را متزلزل میگردانید. ( حبیب السیر ).
سورن. [ رَ ] ( اِخ ) نام خانواده ای که در دوره ٔاشکانیان دارای قدرت بوده اند. رجوع به تاریخ ایران در زمان ساسانیان ص 3، 9، 63، 65، 81 201، 250 شود.