علاءالدین

علاءالدین

علاءالدین یکی از شخصیت‌های معروف داستان‌های هزار و یک شب است. این داستان، که به رغم شهرتش بخشی از متن اصلی کتاب نیست، توسط آنتوان گالان، نویسنده فرانسوی، بر اساس داستانی عامیانه که از حنا دیاب، نویسنده سوری، شنیده بود، به مجموعه اضافه شده است. این داستان، به همراه علی بابا، به عنوان یکی از قصه‌های یتیم شناخته می‌شود و در واقع جزو مجموعه اصلی هزار و یک شب نیست و منبع معتبر عربی ندارد. با این حال، آنتوان گالان آن را در ترجمه‌اش از هزار و یک شب گنجانده است. جان پین به نقل از بخش‌هایی از دفتر خاطرات منتشر نشده گالان می‌پردازد و به ملاقات او با حنا دیاب، داستان‌نویس سوری از حلب، اشاره می‌کند. این ملاقات در تاریخ ۲۵ مارس ۱۷۰۹ و در حین سفر حنا به پاریس با مسافر مشهور فرانسوی، پل لوکاس، صورت گرفته است. دفتر خاطرات گالان همچنین گزارش می‌دهد که رونویسی او از علاءالدین برای انتشار در زمستان همان سال انجام شده است. این داستان در جلدهای ششم و هفتم کتاب او که در سال 1710 منتشر شد، بدون هیچ اشاره‌ای به مشارکت حنا دیاب گنجانده شده است.

لغت نامه دهخدا

علاءالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) حکمران قندوز، در زمان حمله چنگیز به ایران. وی با قریب هفت هزار نفر از ترکان قراختائی به لشکریان چنگیزی پیوسته و به جنگ با خوارزم شاه حاضر شد. ( از تاریخ مفصل ایران، مغول ص 37 ).
علأالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن بواب، ابوالحسن علی بن هلال. خوشنویس عرب. رجوع به ابن بواب شود.
علاءالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن شاطر، علی بن ابراهیم. عالم ریاضی دمشق. رجوع به ابن شاطر و نیز به علی ( ابن ابراهیم... ) شود.
علاءالدین. [ ع َئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن غانم. نویسنده توانا و شاعر شهیر است که سنه 737 هَ.ق. در تبوک درگذشت. سال تولد او 680 است. خانه وی مجمع علما و فضلا بوده است و برادرش شهاب الدین احمد و پسرش جمال الدین عبداﷲ نیز از شعرا و ادبا بوده اند. ( از فوات الوفیات ج 2 ص 77 ).
علاءالدین. [ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن مظفر، علی بن مظفربن ابراهیم یا هدیةبن عمربن یزید کندی اسکندرانی وداعی دمشقی. در 716 هَ.ق. درگذشت. وی عالم و ادیب و شاعر است. از آثار اوست: التذکرة العلائیة در پنجاه مجلد در فنون مختلف که آن را تذکره کندیه و تذکره وداعی نیز گویند. چون وی از قبیله کنده بوده است او را کندی گفته اند. و چون کاتب ابن وداعة بوده است به وداعی مشهورشد. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 103 از کشف الظنون و هدیة الاحباب ص 201 و روضات الجنات ص 495 و ذریعة ج 4 ص 45 ).
علاءالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن ملیک حموی، نام او علی بن محمدبن عبداﷲ. از شعرای عرب است که در حماة متولد شد و ادب را نزد فخر عثمان آموخت. دیوان النفحات الادبیة من الریاضة الحمویة از آثار اوست. تولد او بسال 840 هَ.ق. و وفاتش بسال 917 است و در باب قرادیس در دمشق دفن گردید. ( از معجم المطبوعات ج 1 ستون 253 ).
علاءالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن ناصرالدین، نام او علی بن محمد طرابلسی است. و در جامع اموی دمشق امام بود. وفات وی در 1032 هَ.ق. اتفاق افتاد. او راست: سکب الانهر علی فرائض ملتقی الابحر، که آن را در 990 بپایان رسانده است. ( کشف الظنون ).
علاءالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ ) ابن نفیس، ابوالحسن علی بن ابی حزم. از اکابر اطبای اواخر قرن هفتم هجری است. رجوع به ابن نفیس شود.
علاءالدین. [ ع َ ئُدْ دی ] ( اِخ )اتابک یزد. هشتمین اتابک یزد است که از 662 تا 690 هَ.ق. حکومت کرد. ( تاریخ مفصل ایران، مغول ص 403 ).

فرهنگ اسم ها

اسم: علاءالدین (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: alā’oddin) (فارسی: علاءالدين) (انگلیسی: alaoddin)
معنی: موجب سرافرازی آیین، سبب رفعت و بزرگی دین، ( عربی )، موجب بلندی آیین و کیش، ( اَعلام ) ) قهرمان یکی از افسانه های هزار و یک شب، پسر فقیری که به چراغ جادو دست می یابد و به کمک غول چراغ به آرزوهایش می رسد، ) علاءالدین بهمن شاه: لقب حسن گانگو، شاه هند [، قمری] و بنیانگذار سلسله ی بهمنی دکن در هند که پایتختش گلبرگه بود، ) علاءالدین تبریزی [قرن هجری] خوشنویس تبریزی، معروف به علابیگ، ) علاءالدین تکش: شاه [، قمری] سلسله ی خوارزمشاه در خوارزم و خراسان، آخرین شاه سلجوقی عراق را کشت و اصفهان را نیز تصرف کرد، ) علاءالدین جهانسوز: مشهور به علاءالدین حسین غوری، شاه [، قمری] سلسله ی آل شَنسَب در شمال افغانستان، که غزنین را گرفت و آتش زد [ هجری]، در جنگ با سنجر اسیر شد و مدتی زندانی او بود، ) علاءالدین خلجی: شاه دهلی [، قمری]، که پس از کشتن عمویش فیروزشاه بر تخت نشست، از پیشروی مغول در هند جلوگیری کرد و در دکن و راجستان پیروزی هایی به دست آورد، ) علاءالدین علی ابن مخلص: [، قمری] متخلص به عاشق پاشا، شاعر ترک، سراینده ی یکی از منظومه های ترکی موجود به نام غریب نامه یا معرف نامه، در تصوف، ) علاءالدین محمّد خوارزمشاه: شاه سلسله ی خوارزمشاهیان [، قمری] پسر علاءالدین تکش، که در زمان او چنگیز خان به ایران لشکر کشید و او به جزیره ی آبسکون گریخت

دانشنامه آزاد فارسی

علاءالدّین
شخصیتی افسانه ای در داستان های هزارویک شب، و صاحب چراغ جادو. علاءالدین پسر بیوه زن فقیری است که چراغ و انگشتر جادویی را به ارث می برد و بر جِن قدرتمندی که بندۀ چراغ و انگشتر است، مسلط می شود. علاءالدین با کمک آن ها ثروت هنگفتی می اندوزد و تا مرتبۀ سلطانی پیش می رود. چراغ جادو که با دست کشیدن به آن و ظاهرشدن جنِ چراغ آروزهای صاحبش را برآورده می کند، تقریباً در فولکلور بیشتر کشورهای شرق و غرب به چشم می خورد.

علاءالدین
علاءالدین

جملاتی از کلمه علاءالدین

علاءالدین سر آل محمد که چون اجداد خود صاحبقران است
زهی سید علاءالدین حسینی که باشد بقعه چون عرش علایش
عادل دنیا علاءالدین که عدل و دین او ناصر شرع رسول و دین یزدان آمدند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم