سرگشتگی

لغت نامه دهخدا

سرگشتگی. [ س َ گ َ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) دهشت. تحیر.حیرت. سرگردانی. دروایی. سرآسیمه بودن :
درآمد به اندیشه سرگشتگی.نظامی.جایی که آفتاب بتابد ز اوج عز
سرگشتگی است مصلحت ذره در هوا.عطار.شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست
کشید در خم چوگان خویش چون گویم.حافظ.

فرهنگ معین

( ~ . گَ تِ ) (حامص . )۱ - سرگردانی ، آشفتگی . ۲ - آوارگی .

فرهنگ عمید

سرگردانی، حیرت.

فرهنگ فارسی

حالت سرگشته . ۱ - سرگردانی حیرت . ۲ - آوارگی .

ویکی واژه

سرگردانی، آشفتگی.
آوارگی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال لنورماند فال لنورماند