روی برتافتن

لغت نامه دهخدا

روی برتافتن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) روی برگردانیدن. اعراض کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بیچاره پدر چو زو خبر یافت
روی از پدر و قبیله برتافت.نظامی.دریغ است از این روی برتافتن
کزین روی دولت توان یافتن.سعدی ( بوستان ).رجوع به رو برتافتن شود.

فرهنگ معین

(بَ. تَ ) (مص ل . ) دوری کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) روی برگردانیدن اعراض کردن .

ویکی واژه

دوری کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم