دلریش

لغت نامه دهخدا

دلریش. [ دِ ] ( ص مرکب ) آنکه غم و اندوهی سخت دارد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دلخسته و رنجور. ( ناظم الاطباء ). آنکه بسببی ( عشق ، غم ، ناکامی ) محزون باشد. دلفگار.( آنندراج ) : از تسحب و تبسط بازنایستاد [ بوسهل ] تا بدان جایگاه که همه اعیان درگاه بسبب وی دلریش و درشت گشتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334 ).
یکی را بی هنر مال از عدد بیش
یکی با صد هنر دلتنگ و دلریش.ناصرخسرو.می گفت امام مستمند دلریش
ای کاش من از پس بدمی او از پیش.سعدی.|| عاشق. ( ناظم الاطباء ).، دل ریش. [ دِ ل ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دل مجروح. دل ریش شده :
نبود ونباشد بدی کیش من
ز دستان دژم شد دل ریش من.فردوسی.نه از درد دلهای ریشش خبر
نه ازچشم بیمار خویشش خبر.سعدی.

فرهنگ معین

( دِ )(ص مر. )۱ - آن که قلبش مجروح باشد. ۲ - عاشق .

فرهنگ عمید

کسی که از اندوه عشق یا ناکامی و حرمان افسرده و محزون باشد، دل افگار، دل خسته، دل آزرده.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه قلبش مجروح باشد . ۲ - آنکه سببی ( عشق غم یا ناکامی ) محزون باشد دلخسته . ۳ - عاشق .

ویکی واژه

آن که قلبش مجروح باشد.
عاش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال تاروت فال تاروت فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تک نیت فال تک نیت