لغت نامه دهخدا
خاراندن. [ دَ ] ( مص ) با نوک ناخنها بسودن تن با کمی سختی آنگاه که در آن خارشی بطبع یا از گزیدن پشه و جز آن پدید آید، حک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). رجوع بخارانیدن و خاریدن شود.
خاراندن. [ دَ ] ( مص ) با نوک ناخنها بسودن تن با کمی سختی آنگاه که در آن خارشی بطبع یا از گزیدن پشه و جز آن پدید آید، حک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). رجوع بخارانیدن و خاریدن شود.
(دَ ) (مص م . ) = خارانیدن : با سرِ ناخن روی پوست بدن (خود یا دیگری ) را برای برطرف کردن خارش کشیدن .
کشیدن سر ناخن یا وسیله ای زبر بر روی پوست بدن، برای رفع خارش آن.
خارانیدن باناخن روی پوست بدن کشیدن، خاراننده
( مصدر ) ( خاراند خاراند خواهد خاراند خاراندن بخاران خاراننده خارانیده ) با سر ناخن روی پوست بدن ( خود یا دیگری ) کشیدن خارش دادن .
خارانیدن: با سرِ ناخن روی پوست بدن (خود یا دیگری)
grattare
را برای برطرف کردن خارش کشیدن.