احاله

لغت نامه دهخدا

( احالة ) احالة. [ اِ ل َ ] ( ع مص ) تمام کردن سال. || مسلمان شدن. || خداوند شتران نازاینده گردیدن که باردار نمیشوند از گشن یافتن. ( منتهی الارب ). خداوند شتران ستاغ شدن. ( تاج المصادر ). || بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن. || گشتن سال بر چیزی. || سال گشت گردیدن. || مقیم شدن یک سال بجائی. ( تاج المصادر ). || رسیدن بیکسال. یکساله شدن. || برات دادن. حواله دادن. || ضعیف شمردن. || ریختن ( آب بر چیزی ). ریختن تاریکی شب بر عالم. || آب از دلو ریختن. ( تاج المصادر ). || اَحال َ علیه بالسوط؛ پیش آمد بر وی بتازیانه. || برجستن ( بر پشت ستور ). بر پشت ستور جستن. ( تاج المصادر ). || گذشتن سالها بر خانه. || محال گفتن. ( تاج المصادر ). || آبستن نشدن ( ناقه ) بعد از گشن دادن. || حَولاء گردانیدن چشم. || محول کردن. || حیله کردن. ( غیاث ). چاره ساختن. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احاله ، عندالحکماء عبارة عن تغییر الشی فی الکیفیات کالتسخین و التبرید و یلزمها الاستحالة، کالتسخن و التبرد. و قدیقال علی مایعم ذلک و تغییر صورة الشی ای حقیقته و جوهره المسمی بالتکوین و الافساد. و یلزمها الکون و الفساد. و هذا المعنی هو المراد بالاحالة الواقعة فی تعریف الغاذیة. کذا فی شرح حکمة العین فی مبحث النفس النباتیة.
- احاله کردن ؛ ارجاع کردن. حواله دادن. حوالت کردن.

فرهنگ معین

(اِ لَ ) [ ع . احالة ] ۱ - (مص م . ) حواله کردن ، واگذاشتن کار یا امری به عهدة دیگری . ۲ - (مص ل . ) از حالی به حال دیگر گشتن .

فرهنگ عمید

۱. امری را به عهدۀ کسی واگذاشتن.
۲. (حقوق ) خارج شدن یک پرونده از صلاحیت یک دادگاه و فرستادن آن به دادگاه دیگر.

فرهنگ فارسی

احالت: حواله کردن، حواله دادن، محول کردن، امری رابعهده کسی واگذاشتن، بحال دیگریابجای دیگرگشتن، گشتن سال برچیزی
( مصدر ) ۱ - محول کردن واگذاشتن کار بدیگری . ۲ - بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن . ۳ - حیله کردن چاره ساختن . ۴ - خارج ساختن رسیدگی بجرمی از محکمهای که صحیت محلی دارد و بمحکم. هم عرض آن فرستادن . این خروج از صحیت بمنظور حفظ نظم و رعایت مصالح صورت میگیرد .

ویکی واژه

حواله کردن، واگذاشتن کار یا امری به عهدة دیگ
از حالی به حال دیگر گشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال انبیا فال انبیا فال ای چینگ فال ای چینگ