آسیمه سار

لغت نامه دهخدا

( آسیمه سار ) آسیمه سار. [ م َ /م ِ ] ( ص مرکب ) آسیمه سر. سرآسیمه.آسیمه :
من از بهر آن بچه آسیمه سار
همی گردم اندر جهان سوگوار.شمسی ( یوسف و زلیخا ).و رجوع به آسیمه و آسیمه سر و سرآسیمه شود.

فرهنگ معین

( آسیمه سار ) ( ~. )(ص مر. )سرآسیمه ،آسیمه سر.

فرهنگ فارسی

( آسیمه سار ) ( صفت ) ۱ - مضطرب پریشان مشوش آشفته . ۲ - حیران حیرت زده متحیر سرگشته. ۳ - متعجب بشگفتی مانده . ۴ - دهشت زده هراسیده بیمناک . ۵ - ژولیده نابسامان . ۶ - شتابزده .
سر آسیمه

ویکی واژه

سرآسیمه، آسیمه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال میلادی فال میلادی فال پی ام سی فال پی ام سی فال کارت فال کارت