موجوء

لغت نامه دهخدا

موجوء. [ م َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از «وج ء». با دست و یابا کارد زده شده. ( ناظم الاطباء ). || تکه ٔخصی کرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تکه ای که رگهای خایه های وی را در میان دو سنگ کوفته باشند و یا آنکه خایه ها را با سنگ ریزریز کرده باشند چندانکه پراکنده شده و مانند تکه اخته شده باشد. ( ناظم الاطباء ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
الکن
الکن
اوشاخ
اوشاخ
عزیز
عزیز
گاییدن
گاییدن