آب حیات

لغت نامه دهخدا

( آب حیات ) آب حیات. [ ب ِ ح َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) آب زندگانی:
آب حیات زیر سخنهای خوب اوست
آب حیات را بخور و جاودان ممیر.ناصرخسرو.کنونم آب حیاتی بحلق تشنه فروکن
نه آنگهی که بمیرم به آب دیده بشویی.سعدی.سیاهی گر بدانی عین ذاتست
بتاریکی درون آب حیات است.شیخ محمود شبستری.طبیبی چه خوش گفت در خاک بلخ
که آب حیاتست داروی تلخ.امیرخسرو دهلوی.چو هست آب حیاتت به دست تشنه ممیر
فلاتمت و من الماء کل شی حی.حافظ.|| بمجاز، دهان معشوق. || قسمی از شیرینی و حلوا. || نوعی از شراب به ادویه تند آمیخته و آن را ماءالحیات نیز گویند. || نوعی از مهره ها برنگ زرد که زنان از آن دستبند و امثال آن کنند.

فرهنگ معین

( آب حیات ) (بِ حَ ) [ فا - ع. ] (اِمر. ) ۱ - آب زندگانی، گویند چشمه ای است در ظلمت که هر از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می کند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت. ۲ - نوعی از شراب آمیخته به ادویة تند، ماءالحیات. ۳ - نوعی از مهره ها

فرهنگ فارسی

( آب حیات ) طبق روایات نام چشمه ایست در ناحیهای تاریک از شمال که موسوم به [ ظلمات ] است ٠ آشامیدن آن آب زندگی جاودانی بخشد ٠ گویند اسکندر طلب آن شد و نیافت و خضر پیغمبر بدان رسید و از آن آب آشامید و جاوید گشت: آب حیوان آب زندگی آب زندگانی آب بقائ آب خضر.
( اسم ) ۱- آب زندگانی ۲- نوعی حلواست مرکب از: شکر و کف چوبک و مغز پسته. ۳ - نوعی از شراب آمیخته با دوی. تند مائ الحیاه ۴ - نوعی از مهره ها برنگ زرد که زنان از آن دستبند و مانند آن سازند. ۶ - دهان معشوق. ۷ - سخن گفتن معشوق. ۸ - محبت باری تعالی که هرکس را جرعه ای از آن چشم. فیاض بنوشانند معدوم و فانی نگردد. ۹ - سخنان اولیا و مردان کامل.
آب زندگانی

فرهنگ اسم ها

اسم: آب حیات (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: abehayat) (فارسی: آب حیات) (انگلیسی: ab-hayat)
معنی: در افسانه ها آب زندگانی که عمر جاویدان می دهد، آب ( فارسی ) + حیات ( عربی ) در افسانه ها آب زندگانی که عمر جاویدان می دهد

دانشنامه آزاد فارسی

آب حیات. (نیز: آب حیوان، آب بقا، آب زندگانی، آب جاودانگی، آب جوانی، آب خضر، چشمۀ خضر، عین الحیوة، نهر الحیوة) در روایات و افسانه ها چشمه ای است که هر کس از آن بنوشد یا سر و تن را در آن بشوید جاودان می شود. در داستان های اسلامی از سه تن یاد شده است که درپی آب حیات رفته اند؛ دو تن از آنان خضر و الیاس پیامبرند که از این آب آشامیدند و زندگی جاودان یافته اند و یکی دیگر ذوالقرنین است که ناکام شد. آب حیات در اصطلاح صوفیان، کنایه از سرچشمۀ عشق و محبت است که هر کس از آن بچشد هرگز معدوم نگردد و گاهی به معنی ذات و حقیقت اشیا آمده است که عالم و آدم به نور او منوّرند. در بعضی منابع به معنی وجود مطلق است و به جلوه های تجلیات حق هم گفته می شود. به اعتباری دیگر جهان تاریک جسم، و آب حیات علم است. در مثنوی معنوی گاهی به معنی سیر باطنی سالک و احوالی که بر او می گذرد و امثال آن آمده است.

ویکی واژه

آب زندگانی؛ گویند چشمه‌ای است در ظلمت که هر از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می‌کند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت.
نوعی از شراب آمیخته به ادویة تند، ماءالحیات.
نوعی از مهره‌ها به رنگ زرد که زنان از آن دستبند و مانند آن سازند.
دهان معشوق
سخن گفتن معشوق
به معني آب زندگي بخش گويند خضر پيامبر اين آب را نوشيده و زندگاني جاويد يافته است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم