لغت نامه دهخدا
بحجت نگه کن که در دین و دنیا
چگونه است از این ناکسان احترازش.ناصرخسرو.کنی ار احتراز وقتش نیست
ور کنی اضطراب جایش هست.مسعودسعد.از رنجانیدن جانوران احتراز نمودم. ( کلیله و دمنه ). و تأکیدی رفت که از راههای شارع احتراز واجب بیند. ( کلیله و دمنه ). و برزویه را مثال داد مؤکد بسوگند که بی احتراز در باید رفت. ( کلیله و دمنه ). و اظهار آنچه بندامت کشد احتراز واجب و لازم شمردن. ( کلیله و دمنه ).
هین مکن زین پس فرا گیر احتراز
که ز بخشایش در توبه ست باز.مولوی.حکما... گفته اند... بلا گرچه مقدور، از ابواب دخول آن احتراز واجب. ( گلستان ).
و ممال آن احتریز است :
ز دشمن بهر حال کن احتریز.سعدی.و رجوع به احتریز شود.
- احتراز کردن ؛ اجتناب کردن :
حذر ز فتنه آن چشم نیم باز کنید
ز میزبان سیه کاسه احتراز کنید.صائب.