آزار کردن

لغت نامه دهخدا

( آزار کردن ) آزار کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آزردن.

فرهنگ فارسی

( آزار کردن ) ( مصدر ) آزردن آزار رسانیدن .
آزردن

ویکی واژه

آزار‌کردن
آزار دادن، رنجاندن. شکنجه کردن، عذاب دادن. او را به اقسام گوناگون آزار کردند و فرمان شاهی را در دهانش طپاندند. «رستم‌الحکما»
آزار کسی به مورچه نرسیدن کنایه از: بسیار بی‌آزار یا مهربان بودن او.
آزار کردن کسی را جستن کنایه از: او را اذیت کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم