لغت نامه دهخدا
( آبگاه ) آبگاه. ( اِ مرکب ) ورد. مورد. ( زمخشری ). منهل. مصنعه. تالاب. استخر. آبخور. || مثانه. || تهیگاه. زیر اضلاع از دو سوی وحشی تن آدمی و دیگر جانوران. خاصره.
( آبگاه ) آبگاه. ( اِ مرکب ) ورد. مورد. ( زمخشری ). منهل. مصنعه. تالاب. استخر. آبخور. || مثانه. || تهیگاه. زیر اضلاع از دو سوی وحشی تن آدمی و دیگر جانوران. خاصره.
( آبگاه ) (اِمر. ) ۱ - تالاب، استخر. ۲ - پهلو، زیر دنده. ۳ - مثانه.
( آبگاه ) ۱. جای آب، آبخور.
۲. تالاب، استخر.
۳. (زیست شناسی ) پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره، تهیگاه.
۴. مثانه.
( آبگاه ) ( اسم ) ۱ - آبخور تالاب استخر. ۲- پهلو. ۳- تهیگاه خاصره. ۴- مثانه.
ورد مثانه
آبگاه (شوشتر). آبگاه ( شوشتر )، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان شوشتر در استان خوزستان ایران است.
مردم این روستا به لری بختیاری سخن می گویند و بختیاری می باشند.
این روستا در دهستان شهید مدرس قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۰۰ نفر ( ۵۶خانوار ) بوده است.
تالاب، استخر. جای برداشت یا نوشیدن آب، آبشخور. شترهای خود را... به آبگاه میبرد و برمیگرداند. «اسلامی ندوشن»
پهلو، زیر دنده.
(جانوری): مثانه.