آروند

لغت نامه دهخدا

( آروند ) آروند. [ وَ ] ( اِ ) اَرْوَند. اورند. شأن و شوکت و فر و شکوه. ( برهان ). رجوع به اورند و اورنگ شود.
اروند. [ اَ وَ ] ( ص ) در اوستا ائورونت بمعنی تند و تیز و چالاک و توانا و دلیر و پهلوان است و در آبان یشت بند 131 و غیره آمده و در تفسیرپهلوی این کلمه را ( ( اروند ) ) ترجمه کرده اند. ( یشت هاتألیف پورداود ج 1 ص 224 و ج 2 ص 327 ). نیرومند. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). || ( اِ ) تجربه. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( اوبهی ) ( فرهنگ اسدی مدرسه سپهسالار )( سروری ) ( رشیدی ). آزمایش. ( صحاح الفرس ) ( سروری ) ( برهان ). اروند و ارمان بهم گویند، ارمان رنج باشد و اروند تجربه. ( فرهنگ اسدی ). در لغت نامه ها بتقلید اسدی این بیت را برای این معنی شاهد آورده اند :
به ارمان و اروند مرد هنر
فرازآورد گونه گون سیم و زر.فردوسی.و در جهانگیری و برهان قاطع از معانی ( ( اروند ) )، حسرت و آرزو آمده است و همین بیت را جهانگیری برای این معنی شاهد آورده و اصح همین است و ارمان و اروند ظاهراً از اتباع باشد و بیت ذیل نیز مؤید این معنی است :
به اروند و حسرت چو مانده بجای
شده بر سرش تنگ واسع سرای.اسدی. || سحر.جادو. فریب :
همه مر ترا بند و تنبل فروخت
باروند چشم خرد را بدوخت .فردوسی. || فرّ و شکوه. ( جهانگیری )( برهان ). شأن و شوکت :
اگر جنگ جویدپس از پند من
نیندیشد از فرّ و اروند من
بدانسان شوم پیش او با سپاه
که بخشایش آرد بر او هور و ماه.فردوسی.همان تور کش بخت و اروند بود
بدادار کیهانْش سوگند بود.فردوسی.سیاوش مرا خود چو فرزند بود
که با فرّ و با برز و اروند بود.فردوسی.و رجوع به اورند شود.
|| زیبایی. ( برهان ) ( مؤید الفضلاء ) ( شمس اللغات ). || مهتری. ( مؤید الفضلاء ) ( شمس اللغات ). || اقتدار. توانائی. شوکت. ( فهرست شاهنامه ولف ). || عین. || خلاصه هر چیز. ( برهان ).
اروند. [ اَ وَ ] ( اِخ ) ( رود... ) دجله. ( فرهنگ اسدی ) ( سروری ) ( اوبهی ). دَگله. دجله بغداد. ( برهان ) ( جهانگیری ). اراوند. ( تحفةالسعادة ) ( برهان جامع ) :
باروند رود اندر آورد روی
چنان چون بود مرددیهیم جوی
اگر پهلوانی ندانی زبان

فرهنگ معین

( آروند ) (وَ ) ( اِ. ) اروند، ارونگ .
( ~. ) (اِ. ) ۱ - افسون و نیرنگ . ۲ - رود دجله .
(اَ وَ ) (اِ. ) ۱ - شأن و شوکت . ۲ - حسرت ، آرزو.

فرهنگ عمید

۱. تجربه، امتحان، آزمایش.
۲. رنج.
۳. حسرت.
۴. آرزو.
۵. سِحر، جادو، فریب: همه مر تو را بند و تنبل فروخت / به اروند چشم خرد را بدوخت (فردوسی: ۲/۳۳۷ ).
۶. فر و شکوه، شوکت.
۷. تندی.
۸. (صفت ) تندوتیز، چالاک.
۹. (صفت ) نیرومند.

فرهنگ فارسی

( آروند ) ( اسم ) اورند اورنگ
شان و شوکت برهان
چشمه ایست در سیستان .
( اسم ) ۱ - مکر فریب حیله . ۲ - سحر جادو .
اقیانوس

فرهنگ اسم ها

اسم: آروند (پسر) (فارسی) (تلفظ: ārvand) (فارسی: آروند) (انگلیسی: arvand)
معنی: شأن و شوکت و فر و شکوه، ( = اروند )، اورند و اورنگ

دانشنامه عمومی

اروند (مشهد). اروند روستایی در دهستان طوس بخش مرکزی شهرستان مشهد استان خراسان رضوی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۱۴۶ نفر ( ۴۸خانوار ) بوده است.

ویکی واژه

اروند، ارونگ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال ای چینگ فال ای چینگ فال ابجد فال ابجد فال مارگاریتا فال مارگاریتا