تولک

لغت نامه دهخدا

تولک. [ ل َ ] ( ص ) باذکاوت و زیرک و هوشمند و بافراست و جلد چابک. ( ناظم الاطباء ). زیرک. چابک. || پرریخته. ( فرهنگ فارسی معین ).کریزکرده و پرریخته. ( ناظم الاطباء ). کریز. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به کریز و تولک کردن شود.

فرهنگ معین

(لَ ) (ص . )۱ - زیرک ، چابک . ۲ - مرغ پر - ریخته .

فرهنگ عمید

۱. زیرک.
۲. چابک.
۳. مرغ پرریخته.
* تولک رفتن: (مصدر لازم ) ریختن پَرِ پرنده تا پرهای تازه به جای آن بروید.

فرهنگ فارسی

زیرک وچابک، مرغ پرریخته، در آوردن پرهای تازه
( صفت ) ۱- زرک چابک.۲- پر ریخته ( مرغ ).

ویکی واژه

زیرک، چابک.
مرغ پر - ریخته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم