تولک. [ ل َ ] ( ص ) باذکاوت و زیرک و هوشمند و بافراست و جلد چابک. ( ناظم الاطباء ). زیرک. چابک. || پرریخته. ( فرهنگ فارسی معین ).کریزکرده و پرریخته. ( ناظم الاطباء ). کریز. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به کریز و تولک کردن شود.
فرهنگ معین
(لَ ) (ص . )۱ - زیرک ، چابک . ۲ - مرغ پر - ریخته .
فرهنگ عمید
۱. زیرک. ۲. چابک. ۳. مرغ پرریخته. * تولک رفتن: (مصدر لازم ) ریختن پَرِ پرنده تا پرهای تازه به جای آن بروید.
فرهنگ فارسی
زیرک وچابک، مرغ پرریخته، در آوردن پرهای تازه ( صفت ) ۱- زرک چابک.۲- پر ریخته ( مرغ ).