زعارت

لغت نامه دهخدا

زعارت. [ زَ رَ ] ( ع اِمص ) بدخویی. سوء خلق. تندمزاجی. زعارة : این بوسهل مردی امام زاده ومحتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زعارت در طبعوی مؤکد شده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175 ). در این منصور شرارتی و زعارتی بود به جوانی روز گذشته شد. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 274 ). و از بدخویی و زعارت او دانست که نپذیرد و سخن گوید و امیر بر وی دل گرانتر کند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 608 ). و رجوع به زعارة شود.
زعارة. [ زَ عارْ رَ / زَ رَ ] ( ع اِمص )بدخویی و تندی مزاج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به زعارت شود.

فرهنگ معین

(زَ رَ ) [ ع . زعارة ] (مص ل . ) بدخویی ، بدخلقی .

فرهنگ فارسی

بد خویی سوئ خلق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس فال شمع فال شمع