خطر کردن

لغت نامه دهخدا

خطر کردن. [ خ َ طَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تهور کردن. خود را بخطر افکندن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
مهتری گر بکام شیر در است
رو خطر کن ز کام شیر بجوی.حنظله بادغیسی.روزیش خطر کردم و نانش بشکستم
بشکست مرا دست و برون کرد ز خیری.مشفق بلخی ( از فرهنگ اسدی نخجوانی ).در عشق تو جز بجان خطر می نکنم
گرمن زاغم چرا حذر می نکنم.مسعودسعدسلمان.|| کارهای سخت و پرآفت کردن : در خدمت وی ، گرم و سرد بسیار چشید و رنجها دید و خطرهای بزرگ کرد. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

تهور کردن خود را بخطر افکندن

ویکی واژه

rischiare
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد فال ارمنی فال ارمنی فال عشق فال عشق