ارخاء

لغت نامه دهخدا

ارخاء. [ اِ ] ( ع مص ) سست کردن. || نرم کردن. نرم گردانیدن. ( منتهی الارب ). || فروهشتن. فروگذاشتن. فروکردن.
- اِرخاء ستر ؛فروگذاشتن یعنی افکندن پرده را. پرده و جز آن فروگذاشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). فروکردن پرده. فروهشتن پرده. انداختن آن.
- ارخاء عنان ؛ ارخاء فرس.
- || از چیزی بی تأمل گذشتن :
ناشی ز هوای جلوه تو
ارخای عنان آفرینش.عرفی.... آفرینش در هوای جلوه نعت او ارخای عنان دارد و وصف او کماهی نمی تواند گفت. ( آنندراج ).
- ارخاء فرس ؛ دراز کردن رسن او را. ( منتهی الارب ).
|| فروهشتگی.
- ارخاء عمامه ؛ آرامیدن. بی بیم شدن.
|| ارخاء ناقه ؛ فروهشته گردیدن یارک آن. ( منتهی الارب ). || ارخاء دابه ؛ سخت راندن ستور را. || نیک دویدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نوعی ازدویدن سخت یا دویدن بمراد. ( منتهی الارب ). و صاحب تاج العروس گوید: الارخاء؛ شدةالعدو او هو فوق التقریب وقال الازهری الارخاء الاعلی اشدالحضر و الارخاء الادنی دون الاعلی و فی الصحاح قال ابوعبید: الارخاء؛ ان تخلی الفرس و شهوته فی العدو غیر متعب له. و ارخی دابته ؛ ساربها کذلک ، قاله اللیث و قال الازهری ارخی الفرس فی عدوه ؛ اذا احضر.

فرهنگ معین

[ ع . ] (مص م . ) نرم گردانیدن ، فروهشتن .

ویکی واژه

نرم گردانیدن، فروهشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال امروز فال امروز فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی