اعشی

لغت نامه دهخدا

اعشی. [ اَ شا ] ( ع ص ) شب کور. آن که شب و روز کم بیند، یا نابینا و منسوب به آن اعشوی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بمعنی شب کور نیز آمده و آنکه شب و روز کم بیند. ( آنندراج ). شبکور. و انثی عشواء. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). شبکور. ( شرفنامه منیری ) ( مؤید الفضلاء ). شبکور نیز آمده است. ( از منتخب از غیاث اللغات ). آن که شب و روز کم بیند. و گویند: آن که در روزبیند و شب نبیند و تأنیث آن عَشْواء و منسوب بدان عَشَوی و ج ، عُشْی. ( از اقرب الموارد ) :
تا مهر کرد روشن از خاکپای او چشم
شد ماه روزکردار گرد کسوف اعشی.سیف اسفرنگی.
اعشی. [ اَ شا ] ( اِخ ) ربیعةبن یحیی بن معاویة از بنی تغلب و از شاعران معروف عصر اموی است که به «اعشی تغلب » شهرت داشت. او در نواحی موصل بدنیا آمد و سپس بشام رفت و به دربار ولیدبن عبدالملک پیوست و او را مدح گفت و صله و انعام گرفت و تا آخر عصر عمربن عبدالعزیز در حیات بود. ( از اعلام زرکلی ).
اعشی. [ اَ شا ] ( اِخ ) عبدالرحمان بن حارث همدانی ، معروف به «اعشی همدان ».شاعری است از مردم یمن که به کوفه ساکن بود. وی از بزرگان شعرای زمان خود بود و از شاعران عصر اموی بشمار است. او یکی از فقیهان و قرّاء بود و چون شعر نیزمیگفت بشاعری شهرت یافت. وی در جنگهای دیلمیها شرکت داشت و اشعار بسیاری در وصف بلاد آنان سرود و هنگام خروج عبدالرحمان بن اشعث بدو پیوست و بر سجستان تسلط یافت و با سپاهیان حجاج ثقفی جنگید و بدست آنان گرفتار شد و او را نزد حجاج بردند و به امر وی بقتل رسید. اخبار و حکایات فراوانی در اغانی و سایر کتب تراجم درباره او ذکر شده است. ( از اعلام زرکلی ذیل کلمه عبدالرحمان ). و رجوع به اغانی ج 5 صص 135 - 138 شود.
اعشی. [ اَ شا ] ( اِخ ) عبداﷲبن اعور مازنی. وی از اصحاب پیغمبر ( ص ) و از شعرای دوره جاهلیت بود که بشرف دین اسلام مشرف شد و همچنان بگفتن شعر ادامه داد و حضرت پیامبر ( ص ) را مدح گفت. ( از قاموس الاعلام ترکی ). ابیات زیر از اوست :
یا مالک الناس و دیان العرب
انی لقیت ذربة من الذرب
عذوت ابغیها الطعام فی رجب
فخلفتنی فی نزاع و هرب
اخلفت العهد و لطت بالذنب
و هن شر غالب لمن غلب.( از قاموس الاعلام ترکی ).
اعشی. [ اَ شا ] ( اِخ ) لقب شاعری عظیم الشأن از عرب. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نام وی میمون بن قیس است و بجهت بسیاری تفنن در سرودن شعر او را «صناجةالعرب » میگفتند. وی یکی از چهار تن شاعر عرب است که به اتفاق او را شاعرترین شعراء عرب میدانند. و او بر سیاق شعراء جاهلیت بود و از متقدمان شعراء مخضرم است که بعثت پیامبر ( ص ) درک کرد ولیکن توفیق مسلمان شدن نیافت. چهار تن از شاعران شهرت دارند که اشعر عرب میباشند. آنان عبارتند از: امروءالقیس ، زهیر، نابغه و اعشی. و در ترجیح یکی از آنان بردیگران اختلاف است و برخی گفته اند: امروءالقیس بهنگام سواری و زهیر زمانی که بر سر شوق باشد و نابغه آنگاه که بترسد و اعشی زمانی که بطرب آید، اشعر مردم باشند. ( از بلوغ الارب ج 3 ص 129 ). زرکلی آرد: میمون بن قیس بن جندل از طائفه قیس بن ثعلبة وائلی و مشهور به «اعشی قیس » از شاعران طبقه اول عصر جاهلی و یکی از اصحاب معلقات است. وی بسیار بنزد پادشاهان عجم میرفت و طبع توانایی داشت و شیوه های مختلف می پیمود. از پیشینیان کسی بمقدار او نسروده است. او بسیار زیست و اسلام را درک کرد لیکن مسلمان نشد و در حدود سال 7 هَ. ق. در یمامه درگذشت. و بیت زیر مطلع معلقه او است :

فرهنگ معین

(اَ شا ) [ ع . ] (ص . ) شبکور.

فرهنگ فارسی

شبکور، کسی که در شب چشمش درست نبیند
( صفت ) کسی که چشمش در شب نبیند شبکور .
همان شاعر معروف عرب موسوم به میمون بن قیس است .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اَعشی یعنی شب کور و از آن به مناسبت در باب قصاص و دیات سخن گفته شده است.
اگر جنایتکار بر چشم اعشی آسیب رساند قصاص می‏شود؛ هرچند چشم وی سالم باشد.
دیه چشم اعشی
دیه چشم اعشی همانند دیه چشم سالم است. بنابر این، در هر دو چشم، دیه کامل و در یکی نصف دیه خواهد بود.

ویکی واژه

شبکور.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال پی ام سی فال پی ام سی فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال نخود فال نخود