لغت نامه دهخدا
بال. ( اِ ) از انسان و حیوانات چرنده از کتف بود تا سر ناخن دست و بعضی گفته اند از شانه تا آرنج که مرفق باشد. ( برهان قاطع ). به لهجه طبری بال بمعنی دست، در مازندرانی کنونی و گیلکی و قزوینی همچنین است. در اورامانی بالا و در سمنانی و لاسگردی و شهمیرزادی بال و در سنگسری «بَل ». ( از حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ). آن جزء از بدن انسان که از کتف تا سر ناخنها بود و یا از کتف تا آرنج و در حیوانات از کتف تا انتهای دست. ( ناظم الاطباء ). دست. دست چهارپایان را گویند چنانکه در اسب یال و بال آمده است. بازو. ( فرهنگ اوبهی ) ( از فرهنگ شعوری ). بازو بود مردم را. ( فرهنگ اسدی ) ( فرهنگ خطی ) ( آنندراج ) ( شرفنامه ٔمنیری ). از کتف تا سر ناخن. از شانه تا آرنج. ( غیاث اللغات ) ( انجمن آرای ناصری ). در قزوین بمعنی دست و گاهی بازو مستعمل است. ( یادداشت مؤلف ):
ببوسید مادر دو بال و برش
همی آفرین خواند بر پیکرش.فردوسی.ببالا بلندی و آکنده یال
چه نامی بدین شاخ و این برز و بال.اسدی ( گرشاسب نامه ).کمند و کمان درفکنده به یال
یکی گرز شاهان گرفته به بال.اسدی ( گرشاسب نامه ).چه فخر بال شه را از صید گور و آهو
کز صید شیر گردون هم عار داشت بالش.خاقانی.ببال و یال هژبرست و خشمگین چو پلنگ
به خال و خط چو تذرو و به دست و پا چو غزال.طالب آملی. || مردی که در زمین زراعت به او اعتماد کرده شود. ( یادداشت مؤلف ). || در تداول مردم قزوین، آستین: بال قبا؛ آستین قبا. بی بال؛ بی آستین. || از پرنده پر و بال را گویند و بعربی جناح خوانند. ( برهان قاطع ). جناح که پرندگان بواسطه آن پرواز میکنند و به منزله دست است مر سایر حیوانات را. ( ناظم الاطباء ). پر. ( اوبهی ) ( فرهنگ اسدی ). اندامی از مرغان و برخی از حشرات و هر شی پرنده که پریدن را بکار است. و بسبب مشابهت در هواپیما و هلیکوپتر و ماهی. ( یادداشت مؤلف ). جناح. ( فرهنگ شعوری ) ( منتهی الارب ). دو عضو طرفین بدن مرغ یا حشره که برآن پرهای بلند رسته باشد و بدان پرواز کند. ( مهذب الاسماء ). بازوی مرغان. ( غیاث اللغات ).یدالطائر. ( یادداشت مؤلف ). جای رستن شهپر مرغان که بدان پرواز کنند. ( از آنندراج ). جای برآمدن پر. ( انجمن آرای ناصری ):