آشکاری

لغت نامه دهخدا

( آشکاری ) آشکاری.[ ش ْ / ش ِ ] ( حامص ) هویدائی. ظهور. پیدائی. پدیداری. فاشی. ذیعان. ذیوع. شیوع. وضوح. روشنی. صراحت. رکی. بی پردگی. بروز. بیان. بداهت. یقین. تبین. ابانت.
اشکاری. [ اِ ] ( ص نسبی ) شکاری و شکارچی و نخجیرگر و صیاد. ( ناظم الاطباء ). شکاری و صیاد. ( آنندراج ) :
بیا بر بام ای عارف مکن هر نیمشب زاری
کبوترهای دلها را توئی شاهین اشکاری.شمس تبریزی ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 143 ).

فرهنگ فارسی

( آشکاری ) ۱ - هویدایی پیدایی ظهور . ۲ - وضوح روشنی صراحت . ۳ - بداهت یقینی بودن .
هویدایی
شکاری و صیاد

ویکی واژه

آشکار بودن.
(قدیمی): عمل و شغل آش کار، آشپز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال پی ام سی فال پی ام سی فال ارمنی فال ارمنی فال نخود فال نخود