استطلاع

لغت نامه دهخدا

استطلاع. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) طلب آگاهی کردن. آگاهی خواستن. پرسیدن. آگاهی جستن. ( غیاث ). اطلاع خواستن. ( غیاث ). وقوف وآگاهی خواستن. استخبار. بررسیدن. || دیده ور کردن خواستن. ( زوزنی ). طلب دیده وری. دیده ور کردن.( تاج المصادر بیهقی ). || نگریستن از امر کسی : استطلع رأی فلان. ( از منتهی الارب ). استطلاع رأی عالی کرده تا بباشد ببلخ و تخارستان یا بحضرت آید. ( تاریخ بیهقی ص 567 ). و استطلاع رأی دیگر تا بروم نخواهم کرد. ( تاریخ بیهقی ص 79 ). آنچه گفتنی است در چند مجلس با ما گفته است و جوابهای جزم شنیده [ ابوالقاسم ] تا حاجتمند نگردد بدانکه در بابی از ابواب آنچه میباید نهاد اندر آن استطلاع رای باید کرد. ( تاریخ بیهقی ص 209 ). اگر مسئلتی افتد مشکل تر که ترا در آن تحیری افزاید و از ما [ مسعود ] در آن باب مثالی نیافته باشی استطلاع رأی ما کنی [ خطاب به حصیری ]. ( تاریخ بیهقی ص 211 ). تا تو [ حصیری ] بدانی که سخن برچه نمط باید گفت و حاجت نباید ترا استطلاع رأی ما کردن. ( تاریخ بیهقی ص 213 ). استطلاع رأی کرده بودند تا بر مثالهائی که از آن ما باشد کار کنند. ( تاریخ بیهقی ). و بعد از این پادشاهزادگان در کاری که بمصالح این ولایات تعلق داشته باشد بی استطلاع و استیذان نواب حضرت مثال ندهند. ( جهانگشای جوینی ). کشتکین پهلوان بی استطلاع رأی بجانب اهل سرای که مقیم مرو بودند مایل شد. ( جهانگشای جوینی ). || بردن : استطلعه ؛ برد او را. || رسیدن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - آگهی جستن ، اطلاع خواستن . ۲ - پرسیدن .

فرهنگ عمید

به دست آوردن آگاهی.

فرهنگ فارسی

اطلاع خواستن، آگاهی جستن، طلب آگاهی کردن، آگاهی درامری یاخبری خواستن
( مصدر ) ۱ - آگهی خواستن آگاهی جستن اطلاع خواستن . ۲ - پرسیدن .

ویکی واژه

آگهی جستن، اطلاع خواستن.
پرسیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال کارت فال کارت فال چوب فال چوب فال نخود فال نخود