اجساد

لغت نامه دهخدا

اجساد. [ اِ ] ( ع مص ) رنگ کردن بزعفران و مانند آن. || بتن ملصق گردانیدن جامه را. ( منتهی الارب ).
اجساد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ جَسَد. بدنها. جسمها. تن ها. || در صناعت کیمیا عبارت از زر و سیم و آهن و مس و سُرب و رصاص ( قلعی ) و خارصینی است و از آن رو آنها را اجساد گویند که چون آتش آنها را دریابد ثابت و مقاوم باشند، برخلاف ارواح. ( مفاتیح خوارزمی ).
اجساد. [ اَ ] ( ع اِ ) ( ذوات الَ.... ) چهار برج قوس ، حوت ، جوزاء، سنبله ؛ یعنی چهار برج آخر هر فصل و آن را بروج مجسّده نیز گویند. ( منتهی الارب ). و رجوع به ذوات الاجساد شود.

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ جسد، بدن ها، تن ها، جسم ها.

فرهنگ عمید

= جسد

فرهنگ فارسی

بدنها، تن ها، جمع جسد
( اسم ) جمع : جسد . ۱ - بدنها تن ها جسمها کالبدها . ۲ - زر و سیم و آهن و مس و سرب و رصاص و قلعی و خارصینی .از آن رو آنها را اجساد گویند که چون آتش آنها را در یابد ثابت و مقاوم باشند بر خف ارواح .
چهار برج قوس

ویکی واژه

جِ جسد؛ بدن‌ها، تن‌ها، جسم‌ها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال فرشتگان فال فرشتگان فال ورق فال ورق فال اعداد فال اعداد