بشل

لغت نامه دهخدا

بشل. [ ب َ ش َ / ب ِ ش ِ ]( ص ) از مصدر بشلیدن. پشل. نشل. گرفت و گیر باشد، یعنی دو چیز که برهم چسبند و درهم آویزند. ( برهان ). دو چیز بیکدیگر ملصق شده و در هم آویخته. ( ناظم الاطباء ). دو چیز که برهم گیرند. ( سروری ). گرفت و گیر است که دو تن برهم چسبند و درهم آویزند. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ( فعل امر ) امر بدر آویختن و چسبیدن. ( از برهان ). درآویز. ( از اوبهی ) ( مؤید الفضلاء ) ( صحاح الفرس ) ( شرفنامه منیری ). درآویز و بچسب. ( سروری ) ( شعوری ج 1 ورق 176 ). بیاویز. گویند: دربشل ؛ یعنی درآویز. ( لغت فرس اسدی ). امر بدرآویختن نیز آمده و بشلد یعنی بچسبد و درآویزد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به بشلیدن شود.
بشل. [ ب َ ش َ ] ( اِخ ) از دهات سرحدی مازندران و جزو ساری باشد.رجوع به سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو چ قاهره 1342 هَ. ق. ص 122 و ترجمه فارسی آن ص 163 شود.
بشل. [ ب ِ ش ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان شیرگاه بخش سوادکوه شهرستان شاهی. سکنه آن 600 تن. آب آن از رودخانه توجی. محصول آنجا برنج ، غلات ، نیشکر، لبنیات ، عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی آن پارچه پشمین است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

فرهنگ معین

(بِ شَ ) ( اِ. ) ۱ - درهم آمیخته ، به هم چسبیده . ۲ - درهم آمیختگی .

فرهنگ عمید

۱. = بشلیدن
۲. (صفت ) به یکدیگرچسبیده.
۳. (صفت ) درهم آویخته.

فرهنگ فارسی

بیکدیگرچسبیده، درهم آویخته
( اسم ) ۱- گرفت و گیر . ۳- دو چیز که بر هم چسبند و در هم آویزند .
ده از دهستان شیرگاه بخش سوادکوه شهرستان شاهی . آب از رودخانه توجی . محصول : برنج غلات نیشکر لبنیات عسل . شغل : زراعت و گله داری . صنایع دستی پارچ. پشمین .

ویکی واژه

درهم آمیخته، به هم چسبیده.
درهم آمیختگی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ارمنی فال ارمنی استخاره کن استخاره کن فال عشقی فال عشقی