برغول

لغت نامه دهخدا

برغول. [ ب َ / ب ُ ] ( اِ ) حلوایی را گویند که از آرد پزند و آنرا افروشه نیز خوانند. ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حلوایی که از گندم و جو درست کنند و آنرا افروشه نیز گویند. ( شرفنامه منیری ). || آشی باشد که از گندم نیم کوفته خردکرده پزند و گروهی فروشه گویندش و گروهی فرفوط و اگر از جو باشد همین گویند. ( اوبهی ). آشی که از جو و گندم بپزند و آنرا بلغور نیز نامند که مقلوب برغول است چنانکه گفته اند. ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( آنندراج ). || بلغور. گندم پخته و خشک کرده که بآسیا نیم و نیم کنند. گندمی که در هم شکسته باشند. ( برهان ).گندم نیم نیم کرده. ( حاشیه فرهنگ اسدی ) :
آسیای صبوریم که مرا
هم ببرغول و هم بسرمه کنند.حکاک ( فرهنگ اسدی ).|| هر چیزی که آنرا در هم کوفته باشند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(بَ ) ( اِ. ) ۱ - گندم نیم کوفته . ۲ - آشی که با گندم نیم کوفته درست کنند.

فرهنگ عمید

= بلغور: آسیای صبوریم که مرا / هم به برغول و هم به سرمه کنند (حکاک: شاعران بی دیوان: ۲۸۶ ).

ویکی واژه

گندم نیم کوفته.
آشی که با گندم نیم کوفته درست کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال حافظ فال حافظ فال تماس فال تماس فال سنجش فال سنجش