بخیر

لغت نامه دهخدا

بخیر. [ ب َ ] ( اِ ) گیاهی است دوایی که آن را بیدگیا خوانند و آن نوعی از کنگر باشد. ( برهان قاطع ). نوعی از کنگر. بیدگیا. حرشف. بخیل. ( از فرهنگ فارسی معین ). بخمه. و رجوع به کنگر و حرشف شود.
بخیر. [ ب ِ خ َ/ خ ِ ] ( ق مرکب ) بخوشی وخوبی. بعافیت و رستگاری. بسلامتی و تندرستی. بعاقبت و سرانجام نیک. بقصد و اراده نیک. ( ناظم الاطباء ).
- بخیر و خوبی ؛ صحیح و سالم و بسلامتی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی از کنگر بیدگیا حرشف .
بخوشی و بخوبی بعافیت و رستگاری بسمتی و تندرستی .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یُوَجِّههُّ: او را روانه می کند (عبارت "أَیْنَمَا یُوَجِّههُّ لَا یَأْتِ بِخَیْرٍ " یعنی : او را هر کجا روانه میکند، منفعت و سودی نمیآورد. به عبارت دیگر او را پی هر کاری می فرستند دست خالی بر می گردد)
ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)خیر (۱۹۶ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال زندگی فال زندگی فال عشق فال عشق فال پی ام سی فال پی ام سی