بازگفت

لغت نامه دهخدا

بازگفت. [گ ُ ] ( مص مرکب مرخم ) تکرار. بازگو کردن. بازگفتن. تکرار سخن : و در افشای سر و بازگفت حرکات وسکنات تو تلقین های بوجه میکرد. ( سندبادنامه ص 92 ).
چون نباشد ز بازگفت گزیر
دانم انگیخت از پلاس حریر.نظامی.و آن شکر لب ز روی دمسازی
بازگفتی نکرد از آن بازی.نظامی.

فرهنگ معین

(گُ ) (اِمص . ) اعتراض .

فرهنگ عمید

بازگفتن، بازگو کردن، تکرار سخن.

فرهنگ فارسی

اسم مصدر یا مصدر مرخم، بازگفتن، تکرارسخن
بازگو کردن

ویکی واژه

اعتراض.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال نخود فال نخود فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس