لغت نامه دهخدا
( آوال ) آوال. ( اِخ ) بزرگترین جزیره مجمعالجزایر بحرین در خلیج فارس ، و آن را بحرین نیز گویند. بطول 50هزار و عرض 17هزار گز، و مرکز و بندر آن مینابه است. سکنه آن 115000 تن باشد. مروارید و خرما و لاک و کاسه سنگ پشت و کف دریا و میگو از صادرات آن است و انار و انجیر و زردآلو و شفتالو و مرکبات فراوان دارد. در دوفرسنگی این شهر معدن نفت ذیقیمتی است که یکی از غنی ترین معادن نفت دنیا بشمار می آید.
اوال. [ اَ ] ( اِ ) وال. بال. ( از نخبةالدهر ). عنبر. گاو عنبر. گاو عنبرین. ماهی عنبر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و من طاقوسی که موم کافوریست از روغن این ماهی کنند.
اوال. [ اَ ] ( اِخ ) جزیره ای است بزرگ در بحرین که غواصان از آنجا مروارید آرند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از نخبةالدهر ص 166 ) ( منتهی الارب ).