امحال

لغت نامه دهخدا

امحال. [ اِ] ( ع مص ) خشک شدن شهر و زمین. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بخشک سالی رسیدن مردم. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بقحط و خشکسالی رسیدن. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از آنندراج ). بقحط سالی رسیدن. ( مصادر زوزنی ).
امحال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ مَحل. ( اقرب الموارد ). رجوع به محل شود.

فرهنگ معین

( اِ ) ~ع . ~ (مص ل . ) ۱ - قحطی و خشکسالی شدن . ۲ - بی حاصل شدن .

فرهنگ فارسی

خشک شدن شهر و زمین

ویکی واژه

~
~
قحطی و خشکسالی شدن.
بی حاصل شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال ای چینگ فال ای چینگ فال تخمین زمان فال تخمین زمان