افراط

لغت نامه دهخدا

افراط. [ اِ ] ( ع مص ) فرمودن کسی را کار مالایطاق. || سبقت و مبادرت نمودن در برآوردن شمشیر از نیام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || شتابانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن عادل بن علی ). شتاب کردن. ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). شتابانیدن. ( المصادر زوزنی ). || فراموش نمودن کاری را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فراموش کردن. ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادرزوزنی ). || پر کردن و لبریز گردانیدن توشه دان از توشه و حوض از آب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پر کردن توشه دان از توشه و حوض از آب. ( آنندراج ). پر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || در پیش فرستادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پیش فرستادن. ( آنندراج ). || بر تأخیر داشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تأخیر کردن. ( آنندراج ). || شتابی نمودن در کاری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شتاب کردن. ( آنندراج ). || شتاب باریدن و عجلت نمودن ابر بهار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).عجله نمودن ابر بهار و شتاب باریدن. ( ناظم الاطباء ). || گذاشتن. ( آنندراج ). || فرستادن رسول را خاص برای حوائج خویش. ( ناظم الاطباء ). || از حد درگذرانیدن. ( آنندراج ). || از حد درگذشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان عادل بن علی ). ضد تفریط است. از حد درگذشتن. ( آنندراج ). از حد اندرگذشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). از اندازه درگذشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). ضد قصد. ( فیروزآبادی ). از حد درگذشتن و این ضد تفریط است که بمعنی کمی کردن و تقصیر کردن است. ( غیاث اللغات نقل از منتخب و صراح ). از حد گذشتن. ( تفلیس ). افراط کردن. ( المصادر زوزنی ). بگزاف کردن کاری. اکثار. مقابل تفریط. تجاوز از حد کمال. اسراف. ( یادداشت مؤلف ). و در اصطلاح ، فرق میان افراط و تفریط آنست که افراط از حد درگذشتن در جانب کمال و زیادت است و تفریط از حد درگذشتن در جانب نقصان و تقصیر بکار میرود. ( از تعریفات جرجانی ). || ( اِمص ) مأخوذ از تازی. مبالغه. زیاده از اندازه. افزونی. زیادتی. فراوانی. کثرت. بسیاری. شتاب. عجله. حرکت بسرعت. ( ناظم الاطباء ). گزاف کاری. ( مجمل اللغه ). فراخ روی. زیاده روی. مقابل تفریط و تقصیر و کوتاهی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
هر زمان ز افراط عدل او چنان گردد کزو
زعفران گر کاری آرد بر دو دندان گراز.

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) از حد درگذشتن . ۲ - (اِمص . ) زیاده روی .

فرهنگ عمید

از حد درگذشتن، از حد و اندازه تجاوز کردن، زیاده روی کردن، زیاده روی.

فرهنگ فارسی

ازحددرگذشتن، ازحدواندازه تجاوزکردن، زیاده روی کردن ، زیاده روی
۱ - ( مصدر ) از اندازه در گذشتن زیاده روی کردن . ۲ - ( اسم ) زیاده روی .
آمیختن باشد ظاهرا لغتی است محلی و تنها و در حاشیه فرهنگ اسدی خطی نخجوانی مضبوط است .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زیاده روی کردن را افراط می گویند که دارای احکام تکلیفی و وضعی است و در ابواب طهارت، صلات، خمس، تجارت، قرض، حجر، شرکت، مزارعه، عاریه، وکالت، اطعمه و اشربه و شهادات آمده است.
افراط در بلند خواندن حمد و سوره به حدّی که خارج از متعارف باشد، نماز را باطل می‏کند.
افراط در مصرف
زیاده روی در مصرف، اسراف است.
افراط در صرف مال در کار خیر
افراط کردن در صرف مال در کارهای خیر با رشید بودن منافات ندارد.
ضامن بودن افراط کننده
...

ویکی واژه

از حد درگذشتن.
زیاده روی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم