افام

لغت نامه دهخدا

( افآم ) افآم. [ اِف ْ ] ( ع مص ) فراخ گردانیدن رحل و پالان را از آنچه که بود. ( از ناظم الاطباء ). گشاد گردانیدن رحل و پالان و افزون بر آن. ( از اقرب الموارد ).
افام. [ اَ ] ( اِ ) فام و رنگ. ( ناظم الاطباء ). مرادف فام یعنی رنگ. ( از فرهنگ فارسی معین ). || قرض و وام. ( ناظم الاطباء ). اوام.
افام. [ اِ ] ( ع مص ) فراخ ترگردانیدن رحل و پالان را از آنچه که بود. ( منتهی الارب ). رجوع به اِفآم شود.

فرهنگ معین

( اِ ) ( اِ. ) وام ، دین .
( اَ ) ( اِ. ) رنگ .

فرهنگ عمید

= وام

فرهنگ فارسی

( اسم ) قرض دین .
فراخ تر گردانیدن . رحل و پالان را از آنچه که بود .

دانشنامه آزاد فارسی

اِف اِم
رجوع شود به:مدوله سازی بسامد

ویکی واژه

وام، دین.
رنگ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال احساس فال احساس استخاره کن استخاره کن فال امروز فال امروز