اسفنجی

لغت نامه دهخدا

اسفنجی. [ اِ ف َ ] ( ص نسبی ) منسوب به اسفنج. ابری : غضروف اسفنجی .
اسفنجی. [ اِ ف َ ] ( ص نسبی ) منسوب به اسفنج ، قریه ای از ارغیان از نواحی نیشابور. ( سمعانی ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب باسفنج ابری . ۲ - بافت اسفنجی یا اسفنجیها . رد. بزرگی از بی مهرگان گیاهی شکل که شامل هم. انواع اسفنجها میشود .
قریه ای در نواحی نیشابور

فرهنگستان زبان و ادب

{spongy, sponglike} [علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادۀ غذایی ای که بافتی متخلخل و برگشت پذیر و جاذب آب دارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال لنورماند فال لنورماند