اسعاد

لغت نامه دهخدا

اسعاد. [ اِ ] ( ع مص ) نیک بخت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب )( مؤید الفضلاء ). نیکبخت گردانیدن. ( زوزنی ). || یاری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مؤیدالفضلاء ). یاری. ( غیاث ). یاوری. مساعدت :
التجا بر تست و بر امداد تو
تکیه بر اشفاق و بر اسعاد تو.مولوی.|| یاری دادن زن مر دیگری را در نوحه و آن منهی عنه است. ( منتهی الارب ). || نیک بختی. ( غیاث ).

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . )نیکبخت گردانیدن . ۲ - (اِمص . ) مبارکی . ۳ - یاری ، کمک .

فرهنگ عمید

یاری کردن، یاری دادن.

فرهنگ فارسی

یاری کردن، یاری دادن، نیک بخت کردن
۱ - ( مصدر ) نیکبخت کردن بهروز نمودن ۲ - یاری دادن یاری کردن . ۳ - ( اسم ) یاری مساعدت .

ویکی واژه

نیکبخت گردانیدن.
مبارکی.
یاری، کمک.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال پی ام سی فال پی ام سی فال حافظ فال حافظ فال چوب فال چوب