ارثه

لغت نامه دهخدا

( ارثة ) ارثة. [ اُ ث َ ] ( ع اِ ) حد فاصل میان دو زمین. ( منتهی الارب ). ج ، اُرَث. || سرگین آماده برای افروختن گاه حاجت. سرگین که بخاک آمیزند و نهند به روز احتیاج. سرگین آماده برای آتش افروختن بوقت حاجت. ( منتهی الارب ). || زمین سهل. || پشته سرخ. ( منتهی الارب ). اکمةالحمراء. ( تاج العروس ). || رنگی از رنگهای گوسفند که نقطه های سیاه با نقطه های سفید آمیخته باشد.

فرهنگ فارسی

حد فاصل میان دو زمین

ویکی واژه

تجسم عدالت. تمام اصطلاحات دینی اوستا و مجموع مفاهیم دینی و فلسفی آن در میان اقوام ایرانی عمومیت داشتند.
به مفهوم شعاع اختیار دنیوی و معنوی در گویش بهاری. اَرَثهَ تنگ اِئولده به لَسِنهَ عرصه بهش تنگ شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال انبیا فال انبیا فال اعداد فال اعداد فال چوب فال چوب