اثاره

لغت نامه دهخدا

اثاره.[ اَ رَ ] ( ع مص ) نقل کردن سخن و روایت کردن حدیث. اَثر. اُثرَه. || ( اِ ) بقیّت علم که روایت کرده شود از پیشینگان. || بقیه پیه که بر شتر بجای مانده باشد. || بقیه هرچیز.
اثاره. [ اِ رَ ] ( ع مص ) اِثارت. یافتن قصاص. ( منتهی الارب ). انتقام : وزارت به ابوالعباس داد و به اثارت و استحثاث اموال دست دراز کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). و اعتذار و استغفار بعد از اثارت ثار مرهمی است. ( جهانگشای جوینی ). || برانگیختن. ( منتهی الارب ) : از اثارت نوایر ظلم و هیجان غدرابتدا کرد. ( جهانگشای جوینی ). || گرد انگیختن. ( مؤید ) : از اثارت غبار و تزاحم امطار، متسوقه و اهل معاملات متأذّی میشدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || اثارة ارض ؛ شیار کردن زمین و کاشتن آن. ( منتهی الارب ). گاو راندن بر زمین. جفت راندن. شورانیدن زمین. ( تاج المصادر ). || روایت کردن. ( تاج المصادر ). || اثاره قرآن ؛ بحث کردن از علم قرآن. ( منتهی الارب ). || ابر آوردن باد. میغ آوردن باد. ( تاج المصادر ). || استخراج : استخراج کل دقیق من معدنه و اثارة کل نفیس من مکمنه. ( مروج الذهب مسعودی ).

فرهنگ معین

(اِ رِ ) (مص م . ) ۱ - انتقام . ۲ - برانگیختن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - یافتن قصاص انتقام . ۲ - بر انگیختن . ۳ - ابر آوردن باد . ۴ - استخراج .
نقل کردن سخن و روایت کردن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَثَارَةٍ: دلیلی
ریشه کلمه:
اثر (۲۱ بار)
علمای لغت و مفسران برای «أَثارَة» از مادّه «أثر» (بر وزن حلاوة) چند معنا ذکر کرده اند: «باقیمانده چیزی»، «روایت» و «علامت»، ولی ظاهر این است که همه، به یک معنا بازمی گردد، و آن اثری است که از چیزی باقی می ماند; و دلیل بر وجود آن است.

ویکی واژه

انتقام.
برانگیختن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال راز فال راز فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل