تشبث

لغت نامه دهخدا

تشبث. [ ت َ ش َب ْ ب ُ ] ( ع مص ) چنگ درزدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ). درآویختن به چیزی و چنگ درزدن. ( منتهی الارب ) ( ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). دست درزدن به چیزی و تمسک شدید. ( از متن اللغة ). دست درزدن به چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) : بکتوزون روی بدو آورد تا خطه از تشبث او بیرون کند.( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی کتابخانه سازمان ص 162 ) روی به نیشابور نهاد تا منصب قدیم خویش نگاهداردو تشبثی که به نا استحقاق به شغل او حادث گشته است زائل گرداند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203 ).

فرهنگ معین

(تَ شَ بُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) چنگ زدن به چیزی ، چیزی را دست آویز قرار دادن .

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] دست انداختن به چیزی برای وسیله قرار دادن آن، دستاویز کردن.
۲. [قدیمی] چنگ زدن، درآویختن به چیزی.

فرهنگ فارسی

چنگ درزدن، ودر آوی تن بچیزی، دست آویختن
( مصدر ) ۱- چنگ در زدن بچیزی در آویختن به.۲- وسیله قرار دادن کسی را یا چیزی را دست آویزساختن . ۳-( اسم ) آویختگی چنگ زنی . جمع : تشبثات .

ویکی واژه

(مجاز): متوسل شدن به کسی یا چیزی.
چنگ زدن به چیزی، چیزی را دست آویز قرار دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال حافظ فال حافظ استخاره کن استخاره کن فال شمع فال شمع