انهزام

لغت نامه دهخدا

انهزام. [ اِ هَِ ] ( ع مص ) ویران و منهدم شدن. ( اقرب الموارد ). شکسته شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). || شکست خوردن لشکر. بهزیمت شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || بامغاک شدن چیزی بخلانیدن انگشت در وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || شکافته و کفته شدن عصاچندانکه آواز برآید از وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) شکست لشکرکه در مقابله فتح است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(اِ هِ ) [ ع . ] (مص ل . ) شکست یافتن ، هزیمت یافتن .

فرهنگ عمید

۱. شکسته شدن.
۲. هزیمت یافتن، شکست خوردن لشکر.

فرهنگ فارسی

شکسته شدن، هزیمت یافتن، شکست خوردن لشکر
۱ - ( مصدر ) شکسته شدن مغلوب گشتن شکست خوردن (سپاه ) هزیمت یافتن شکستن . ۲ - شکست هزیمت . جمع : انهزامات .

ویکی واژه

شکست یافتن، هزیمت یافتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال عشق فال عشق فال کارت فال کارت