سرخ شدن

لغت نامه دهخدا

سرخ شدن. [ س ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) رنگ سرخ گرفتن. ( یادداشت مؤلف ). || در غضب شدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). خشمگین شدن. ( مجموعه مترادفات ص 131 ). || کنایه از خجالت هم باشد. ( آنندراج ) :
به باغ برد ز زلفش صبا بدامن مشک
که غنچه سرخ شد و دست در گریبان کرد.عماد فقیه ( از بهار عجم ).رخش را مهر گفتم ماه من از من مکدر شد
لبش را لعل خواندم سرخ چون یاقوت احمر شد.میرزا هاشم محزون ( از آنندراج ).|| برشته شدن در روغن داغ. ( یادداشت مؤلف ). || رنگ آتش گرفتن ، چنانکه آهن در کوره. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(سُ . شُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - کنایه از: خشمگین شدن . ۲ - شرمسار شدن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - قرمز شدن چهره شخصی . ۲ - غضبناک گردیدن . ۳ - خجالت کشیدن .

ویکی واژه

کنایه از: خشمگین شدن.
شرمسار شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل فال چای فال چای