ساویدن

لغت نامه دهخدا

ساویدن. [ دَ ] ( مص ) سودن. ( اوبهی ). سائیدن و سوهان کردن. || زدودن و صیقل کردن و جلا دادن. || اره کردن. || خرد کردن. || نرم کردن. || فرسودن. || اندودن. || دریافتن. || فهم کردن و ادراک کردن. || حل کردن و گداختن در آب. || لمس کردن و دست مالیدن. ( ناظم الاطباء ) : چون سه جزو ترکیب کنند یکی میانگین و دو کرانگین... پس هر یکی از این دو کرانگین چیزی را بساود از میانگین که آن دیگر نساود. ( دانشنامه علایی ص 77، از حاشیه برهان قاطع چ معین ). || صاف کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به سائیدن و سابیدن و ساییدن شود.

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) نک ساییدن .

فرهنگ عمید

= ساییدن

فرهنگ فارسی

ساییدن
( مصدر ) ( سایید ساید خواهد سایید بسا ( ی ) ساینده ساییده سایش ) ۱ - سودن نرم کردن . ۲ - بهم مالیدن . ۳ - سوهان کردن . ۴ - زدودن صیقل کردن . ۵ - اره کردن . ۶ - فرسودن . ۷ - اندودن مالیدن . ۸ - گداختن . ۹ - لمس کردن . ۱٠ - تلاقی کردن .

ویکی واژه

نک ساییدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال نوستراداموس فال نوستراداموس