ساجده

لغت نامه دهخدا

( ساجدة ) ساجدة. [ ج ِدَ ] ( ع ص ) تأنیث ساجد. رجوع به ساجد شود. || سست و سست نظر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عین ساجدة. چشم که سست نظر باشد. ( شرح قاموس ). و این معنی مجازی است. ( تاج العروس ). || مایل و کژ. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). نخلة ساجدة؛ خرمابن که باران او را کژ و مایل کرده باشد. ( منتهی الارب ). درخت خرمائی است که کج و مایل گردانیده باشد آنرا ثمرهای وی. ( شرح قاموس ). و این معنی مجازی است. ( تاج العروس ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث ساجد سجده کننده جمع ساجدات .

فرهنگ اسم ها

اسم: ساجده (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sājede) (فارسی: ساجده) (انگلیسی: sajede)
معنی: کسی که سجده می کند، سجده کننده، ( عربی ) مؤنث ساجد، ( عربی ) ( مؤنث ساجد )، ساجد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم