زغند

لغت نامه دهخدا

زغند. [ زَ غ َ ] ( اِ ) از جای برجستن باشد بر مثال آهو. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). برجستگی از جای مانند آهو. ( ناظم الاطباء ). خیز. جست. جستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
کرد رو به یوزواری یک زغند
خویشتن را زآن میان بیرون فکند.رودکی ( یادداشت ایضاً ). || بمعنی آواز وصدای بلند هم آمده است. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). بمعنی بانگ بلند که درندگان کنند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی
زغندی برزدم چون شیر بر روباه درغانی.ابوالعباس ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || آواز سیاه گوش و یوز را نیز گفته اند. ( برهان ) ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ). بخصوص بانگ یوز را گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || خود یوز را زغند گفته اند، چنانکه فردوسی «؟» گفته :
بغرید بر وی چو شیر و زغند.( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(زَ غَ ) (اِ. ) آواز بلند.

فرهنگ عمید

۱. صدای بلند، آواز مهیب.
۲. غرش جانوران درنده.

ویکی واژه

آواز بلند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال امروز فال امروز فال اوراکل فال اوراکل فال فنجان فال فنجان