دسومت

لغت نامه دهخدا

دسومت. [ دُ م َ ] ( ع اِمص ، اِ ) دسومة. چربی. چربو. چربش. چرب بودن. و رجوع به دسومة شود.
دسومة. [ دُ م َ ] ( ع مص ) مصدر است صفت دَسِم را.( از اقرب الموارد ). به معنی مصدر دسم است. ( از ناظم الاطباء ). چرب بودن. و رجوع به دسم شود. || ( اِ ) چربی. چربش. چربو. دسومت. به معنی چیزی که به هندی چکنائی گویند خواه از روغن کنجد و غیره باشد خواه از روغن گاو و خواه از پیه. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(دُ مَ ) [ ع . دسومة ] ۱ - (مص ل . ) چرب بودن . ۲ - (اِمص . ) چربناکی . ۳ - (اِ. ) چربی .

فرهنگ عمید

چرب بودن، چرب شدن، چربی، چربناکی.

فرهنگ فارسی

چرب بودن، چرب شدن، چربی، چربناکی
۱ - ( مصدر ) چرب بودن . ۲ - ( اسم ) چربناکی . ۳ - ( اسم ) چربی .

ویکی واژه

دسومة
چرب بودن.
چربناکی.
چربی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تک نیت فال تک نیت فال انگلیسی فال انگلیسی فال راز فال راز