درمشت

لغت نامه دهخدا

درمشت. [ دَ م ُ ] ( ص مرکب ) ( از: در + مشت ) ترجمه ضبط است. ( آنندراج ). در تحت تصرف. در دست. در ید اقتدار. ( ناظم الاطباء ).
- درمشت کردن ؛ ضبط کردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ترجم. ضبط است در تحت تصرف در دست در ید اقتدار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال چوب فال چوب فال امروز فال امروز فال راز فال راز