حفید
حفید.[ ح َ ] ( ع اِ ) فرزند فرزند. ( اقرب الموارد ). اولاد مرد و اولاد اولاد وی. دختران مرد. نبیره. || خدمتگار. خادم. || یاری گر. ناصر. حافد.
حفید. [ ح َ ] ( اِخ ) رجوع به ابن زهر شود.
حفید. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن محمدبن یوسف نشابوری. رجوع به عبداﷲ... شود.
(حَ ) [ ع . ] (اِ. ) زاده ، پسرِ پسر.
پسری پسر، نوه، فرزندزاده.
(اسم ) زاده پسر پسر . جمع : حفدائ .
زاده، پسرِ پ