جعال

لغت نامه دهخدا

جعال. [ ج َع ْ عا ] ( ع ص ) در تداول فارسی بمعنی وضاع ، وضعکننده ، کسی که چیزی بدروغ از خود بسازد، جاعل و دروغزن بکار میرود.
جعال. [ ج َ ] ( اِخ ) ( جعیل ) ابن سراقة الغفاری ( یا الضمری ) یکی از صحابه و از فقراء مسلمین بود که در غزوه احد و دیگر غزوه های پیغمبر همراه وی بود و در واقعه قرنطیه یک چشمش کور شد و در سال ششم هجرت که پیغامبر به بنی المصطلق سفر کرد وی را بجانشینی خود در مدینه برگزید. در حق وی احادیثی نقل کرده اند. ( قاموس الاعلام ).
جعال. [ ج ُع ْ عا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جاعل. رجوع به همین ماده شود.
جعال. [ ج ِ ] ( ع اِ ) مزد. || دستمال دیگ. دستمالی که دیگ را بدان گیرند. دیگ گیره. جعاله. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آن خرقه که دیگ از دیگدان بدان فروگیرند. ( مهذب الاسماء ). || خنور. || آشیانه و مانند آن که مرغ بیضه خود را بدان نگاه دارد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، جُعُل.
جعال. [ ج ِ ] ( اِخ ) ( بنو... ) نام قبیله ای است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - اجرتی که به سپاهیان در زمان جنگ دهند. ۲ - اجرت عامل ، حق العمل .
(جَ عّ ) [ ع . ] (ص . ) جعل کننده ، دروغ پرداز.

فرهنگ عمید

۱. دروغ گو.
۲. جعل کننده.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- دروغ ساز دروغ پرداز ترفند باف سند ساز.۲- جعل کننده .جمع : جعالین .
نام قبیله یی است

ویکی واژه

اجرتی که به سپاهیان در زمان جنگ د
اجرت عامل، حق العمل.
جعل کننده، دروغ پرداز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال اعداد فال اعداد فال اوراکل فال اوراکل فال سنجش فال سنجش