جارف

لغت نامه دهخدا

جارف. [ رِ ] ( ع اِ ) مرگامرگی ستور و جز آن. ( منتهی الارب ). || طاعون. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || بلا. || شومی که مال و قوم را هلاک کند. ( منتهی الارب ).
جارف. [ رِ ] ( اِخ ) طاعون جارف ، بگفته صاحب قاموس طاعونی است که در زمان خلافت عبداﷲبن زبیر پدید آمد. ( اقرب الموارد ). ابن اثیر نویسد: در این سال طاعون جارف در بصره در زمان حکومت عبیداﷲبن معمّر پدید آمد و جمع کثیری را بکشت و مادر عبیداﷲنیز جزو کشته شدگان بود. ( کامل ابن اثیر ج 4 ص 103 ).
جارف. [ رِ ] ( اِخ ) جائی است. و بعضی گویند عبارت از ساحل تهامة است. ( مراصد الاطلاع ) ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) زمین کن . ۲ - (اِ. ) مرگ و میر.

فرهنگ عمید

۱. نابودکننده: سیل جارف.
۲. (صفت ) آنچه مردم را هلاک کند.

فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) زمین کن سیل جارف . ۲- ( اسم ) مرگ و میر مرگامگی .
جائی است

دانشنامه عمومی

جارف مرکز ولسوالی شکی در شمال شرقی کشور افغانستان است که در ولایت بدخشان قرار دارد. جمعیت این شهرک ۵۰۸۶۸ نفر است.

ویکی واژه

زمین کن.
مرگ و میر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم